پشت کنکوری بودن یعنی، شب به این امید بخوابی که صبح، رکورد زودتربیدارشدن و ساعت مطالعه ت رو بزنی، صبح که بیدار شدی و ساعت رو دیدی، به خودت بگی اشکالی نداره از حالا تا شب هنوز خیلی وقت هست که بخونی!، وقتی داری صبحونه میخوری به این فکر میکنی که امروز چه درس هایی بخونم و تست بزنم و تا کی بخونم و چندساعت و...، تو زندگی یک کنکوری چای یا قهوه بعد از صبحونه نقش اساسی ایفا میکنه که اگر پشت گوش انداختی، اون روز رو باید بی خیال بشی!


کنکوری بودن یعنی، وقتی تا سرکوچه میری، از تاریخ احداث بناها حدث بزنی که چندروزه بیرون نیومدی!

کنکوری بودن یعنی مرض های عجیب و غریب، یعنی تعطیلی سیستم دفاعی بدن تا اطلاع ثانوی!


کنکوری بودن یعنی، فتواهای جدید در زمینه ی روزه داری!


کنکوری بودن یعنی فرار از افرادی که وقتی تو رو میبینن بعد از سلام، حتما اولین حرفشون این سوالاته:

چند ساعت میخونی؟ چندساعت میخوابی؟ تو چه آزمونی شرکت میکنی؟ چه کتابایی میخونی؟ و...، این افراد دودسته اند: یکی جوجه کنکوری! هایی که تو رو ریش سفید کنکور میشناسن، دوم اون هایی که قصدشون کمک و همدردی با یک کنکوریه ولی در اصل برای تخریب روحیه اومدن! که درجه ی تخریبشون کم از عوامل انتحاری داعش نیست!


کنکوری بودن یعنی، پناه به افراد و افکار آرامش بخش... یعنی حتی اگه امید به آخرشدنت هم نباشه، هرروز جملاتی رو با خودت تکرار می کنی که دولت پهناور جیبوتی هم این حد از اعتماد به نفس رو نداره!


کنکوری بودن یعنی، وقتی یکی کانال تلوزیون رو عوض میکنه، به برنامه ی مهندس همه چی دون فیزیک که رسید، نگهداره فقط به خاطر تو!!! (عذاب آوره!)


کنکوری بودن یعنی، اطرافیانت، بدخلقی ها،گیج بازی ها و غرغرهات رو میزارن به حساب کنکور.


کنکوری بودن یعنی گربه نره و روباه مکار، این بار در لباس موسسات آموزشی و بعضا فرهنگی-آموزشی ظاهر شدن و سکه های تو و همه ی اجدادت رو میگیرن تا برات درخت رتبه بکارن!


و اما فارغ از همه ی این توضیحات،یه کنکوری همه ی زندگیش تو کتاب خوندن خلاصه میشه، انگار ساعات کتاب خوندن تو محاسبه ی عمر نمیاد، یه کنکوری با کتاب آرامش میگیره، آرامشی که با کمتر چیزی مثل اون به دست میاد...


یک کنکوری هیچ وقت خدا رو فراموش نمیکنه...


با آرزوی موفقیت برای همه ی کنکوری ها...

التماس دعا...


+ معمولا دور و بری ها فک میکنن وقتی کنکور رو دادی دیگه تمومه و رسما وارد بهشت شدی! (البته خودم هم تا قبل از آزمون تقریبا همین تفکر رو داشتم!)، ولی حکایت تازه شروع میشه...