اهل کنکورم
روزگارم خوش نیست
خرده جایی ، تل کتابی ، سر سوزن حالی
در نمازم جریان دارد آه ، جریان دارد آه
پریشانی از پشت نماز هم پیداست 
آری اهل کنکورم ...

کلاس درس ، پاییز 94 ، آقای خوش فکر

بعله همونطور که مستحضر هستید ، این یکی از آفرینش های ادبی بنده سر کلاس درس بوده که حقیقتا بس جای خوبی برای این کارهاست ، به ویژه اگه دبیر دانشمندی ! درحال درس دادن باشه :)

دوست نداشتم توی وبلاگ حرف از کنکور بزنم ، اما خوب حیفم اومد این شعر وزین رو که اصلا هم تغییر قسمتی از شعر پسرخاله سهراب نبوده نگذارم :)

این روزها عجب هوای بچگی و دوران دبستان رو می کنم ، تعطیلی های بی دغدغه ، عصر پنج شنبه و صبح جمعه ، برنامه ی فیتیله ، کارهای تمام شدنی ، البته بماند که اون زمان هم به خودمون سخت می گرفتیم (یا سخت می گرفتند!) و تعطیلی ها اون قدر دلچسب نبود ، مخصوصا غروب جمعه و مشق های ناتمام که مصیبت عظمی بود. ولی خوب الان دیگه در حد همین پنجشنبه و جمعه هم تعطیلی وجود نداره ، چون یک عالمه کار هست که وقت نمی کنی حتی به تعدادشون فکر کنی ، درسته که هنوز نصف دغدغه های بابام رو هم ندارم ، ولی همین دغدغه رو این قدر بزرگش کردند(نکردم بلکه کردند!) که به اندازه ی هزاران باشه.

این روزا با موسیقی های انگلیسی آشنا شدم و دیدم به دریچه تازه ای از موسیقی های خوب رسیدم و پیشنهاد می کنم اگه شما هم مثل من تا به حال بی بهره بودید ، بهره برید ، یا اگه موسیقی یا خواننده ی خوبی می شناسید بگید ما هم استفاده کنیم :)
البته متن شعر هم برام مهمه که معمولا بیشتر قسمت هاش رو نمی فهمم چی میگن که با یه جستجو تو وب حل میشه.

و در ضمن ببخشید اگه فرصت نمی کنم مطالبتون رو بخونم :(