پسته

فصل پسته چینی شروع شده و این جا شهر در تکاپو ...
صبح زود ارباب* با مزدا و نیسان و پیکان ، کارگران در صف پریدن عقب ماشین و یکدیگر حتی ، زنان و پسران و دختران در میدان پسته ، مشغول فراوری پسته از مرحله ی پسته ی تَر به پسته ی خندون خشک... به راستی که این زحمات چیزی کمتر از طلا را به ارمغان نمی آورد ... اما به نظرم یک جای قانون پایستگی انرژی می لنگد ... هر جوری که حساب می کنم این معادله جور در نمیاد :

زحمت نیروی انسانی + منابع آب + آلودگی ناشی از سموم کشاورزی = طلای سبز (پسته)

*کارگران زابل و افغان به هر شیئی که به ایشان کار دهد ارباب گویند ، خواه یکی از مرفهین بی درد باشد و خواه شما که این مطلب را می خوانید!

+ این پست رو دیروز هم ارسال کردم ، به دلایلی بعد از یک ساعت حذف شد و الان مجدد منتشر می کنم ...
+ اگه موافق هستین ، بعدا مفصل تر در مورد پسته داری بنویسم ...