کتاب پیامبر و دیوانه

این کتاب رو سال پیش خوندم ... که به دیدگاه خودم بهترین کتابی هست که تا این زمان خوندم و یک بار خوندنش واجب و دفعات بعدی واجب تر! ... البته حتما حتما ترجمه ی نجف دریابندری رو بخونید که کاملا بی نقص و زیباست ...

قسمتی از پیش گفتار مترجم که به نظرم بهترین توصیف در مورد این کتاب است :


خلیل جبران از جریانات فکری مغرب زمین در دوره ی جوانی خود برکنار نبوده است؛ پیامبر او درباره ی همه ی مسائل حاد جامعه (مانند کار، داد و ستد، قانون، آزادی، شادی و اندوه، خوبی وبدی، دیانت...) سخن می گوید. همه ی این سخنان بر این پایه استوارند که سرشت انسان ذاتا خوب است، و دشواری های زندگی او از این جا ناشی می شوند که او هنوز تعارض های اساسی زندگی را به جا نیاورده و ماهیت کار و نظام زندگی را چنان که باید دیگرگون نکرده است.


در ادامه مطلب ، قسمتی از کتاب را هم آوردم ، حتما بخونید ...

قسمت خلاصه شده ای از کتاب که المصطفی (نام پیامبر) ، با مردم درباره «کار» سخن می گوید :


شما کار می کنید تا با زمین و روح زمین همراه شوید.

و من به شما می گویم که زندگی به راستی تاریکی ست، مگر آن که شوقی باشد،

و شوق همیشه کور است، مگر آن که دانشی باشد،

و دانش همیشه بیهوده است، مگر آن که کاری باشد،

و کار همیشه تَهی ست، مگر آن که مهری باشد؛

و هرگاه که با مهر کار کنید خود را به خویشتن خویش می بندید، و به یکدیگر، و به خداوند خود.

و اما کارکردن از روی مهر یعنی چه ؟

یعنی بافتن پارچه ای که تار و پودش را از دل خود بیرون کشیده باشی، چنان که گویی دلدارت آن پارچه را خواهد پوشید.

یعنی ساختن خانه از روی محبت، چنان که گویی دلدارت در آن خانه خواهد زیست.

و دانستن این که همه ی مردگان آمرزیده گرداگردت ایستاده اند و تو را می نگرند ...


خواستم این قسمت رو کامل بگذارم (حدود 3 صفحه) اما برای این که وقتی کتاب رو مطالعه می کنید و به این قسمت می رسید ، براتون تکراری نباشه ، خلاصه اش کردم.